سولمازسولماز، تا این لحظه: 20 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

سولماز جون وسبحان گلم

تولد مامانی

دیشب تولدمامانم بود می دونیدکیابودن بزاریدبگم عمه فاطمه ام  بادوتا دختروپسراش  شوهرشم بود عمه طا هره بادو تابچه هاش  سارا وسالار با مامان اشرف زنمو لیلا و هما یون پسرش دیشب  اخرین نفر زنمو بود و من شب خونه شون رفتم و خوابیدم تا امروزخونشون بودم دیشب خیلی خوش گذشت سبحان خیلی  شیظونی کرد با این کاراش خودشو تو دل همه جاکرده داداش گلم دوست دارم ...
20 مرداد 1390

موتور سوار مامان

سبحان عاشق موتور هرکه راسوار موتور میبدید فوری میرفت بغلش  باباهم به خاطر اون گاهی وقتا موتور سوار میشه این جوری که پیش بره دوسال دیگه موتورسوار حرفه ای میشه البته بابا یه موتور کوچیک واسه سبحان خریده که بابنزین کارمیکنه حالا به همه میگه موتور واقعی داره واستون نگفتم که پسر کوچولوی من فرق بین کلید موتور  و ماشین رابلده همین جور که میدونه کارت سوخت برای بنزین وکارت عابربانک پول میده گاهی وقتا کارت برمیداره بره پول بگیره اینقدر کاراش بانمک  با تموم بدیهاشون  دوستشون دارم               ...
18 مرداد 1390

طوطی کوچولو

  سلام طوطی کوچولو ٤شهریور ماه دنیااومده وکمتر از یک ماه دیگه دوسالش تمام میشه حالا خیلی از کلمه هارامیگه خیلی ازکلمه هارا هنوز اشتباه  می گه سبحان یابه قول خودش تبان یک ماهیه که دیگه مایبی نمی شه راستی ازمامان پارساجو ن به خاطرنظر شان متشکریم ...
18 مرداد 1390

صخبتهای سولماز

باسلام من  سولما ز هستم   حتما تا حالا با اقا سبحان اشنا شدید    سولماز  اونو خیلی دوست داره امروزصبح اقا سبحا ن  رو دنده لج بیدار شده ٠ حا لاهم داره کارتون میبینه   اقاسبحان بعضی ازکلمه هارو اشتباه می گه   به  نوشابه می گه نوباشه مثل گربه به گربه می گه گبه هروقت می خوادمنو صدابز نه می گه ادایی ما بعضی وقت هابه اون می گیم  طوطی چون هر چی می  گیم تکرار  میکنه هروقت عصبانی میشم مکانم رو عو ض میکنم ویک لیوان اب میخورم سبحان جان دوستت دارم دوستان دارم می رم برای  دادا شم قصه بخوا نم خداحافظ ...
15 مرداد 1390

تشکر از مامان ارتین کوچولو

سلام امروز سولماز خونه نیست تاظهر کلاس داره سبحانم خوابه هنوز که بیدار نشده راستی میخواستم ازسعیده خانم تشکر کنم خیلی در درست کردن وبلاگ  به من کمک کردن . دیشب همراه اقا رضا (بابای بچه ها) رفتیم بازار یه پیرهن واسه سبحان ومانتو برای سولماز خریدیم سولماز مانتوشو پوشیده و خیلی هم خوشحال بود چقدر دنیای بچه ها کوچیکه کاش همیشه به همین راحتی بتونم لبخند را رولبای خوشکل بچه هام بیارم                                       ...
9 مرداد 1390
1